رابطه انسان با خود در قرآن
رابطه انسان با خود در قرآن
رابطه انسان با خود در قرآن
مسئولیت دین در زندگی انسان، تنظیم روابط انسانی است و روابطی که دین در زندگی انسان به تنظیم آنها می پردازد چهار نوع است:
۱) رابطه انسان با خدا
۲) رابطه انسان با خود
۳) رابطه انسان با دیگران
۴) رابطه انسان با اشیاء و افکار
این روابط جنبه مثبت و منفی دارند. رابطه انسان با خدا گاهی به بندگی، توبه، تضرغ، اخلاص، حسن ظن، شکر و یقین متصف می شود و گاهی به کفر، انکار، استکبار و سوءظن. رابطه انسان با دیگران گاهی به تندی، زورگویی، ملامت، دشمنی، جنگ، بغض، خیانت و تنفر متصف می شود و گاهی به نرمی، بخشش، آسان گیری، تسامح، خدمت، دوستی، نیکی و امانت.
رابطه انسان با اشیاء و افکار گاهی به افساد، تبذیر، تخریب و اهمال متصف می شود و گاهی به اصلاح، آبادانی، رشد و حفظ رابطه انسان با خود بعد از رابطه با خدا از مهمترین، پیچیده ترین، ظریفترین و دقیق ترین این روابط بشمار می آید. گاهی انسان نسبت به خود و ارزشهای خود جاهل است چنانکه خداوند می فرماید: ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند واز آن هراسناک شدند، و [لی] انسان آن را برداشت; راستی او ستمگری نادان بود. (احزاب;۷۲). جاهل به خود و به ارزشهای خود، ظالم به خود است و گاهی انسان از کسانی است که خداوند خودش را به آنها نشان داده و آنها را به ارزشهای خویش واقف ساخته و به آیات خود آگاه نموده است.
چنانکه خداوند می فرماید: «به زودی نشانه های خود را در افقها [ی گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است » (فصلت: / ۵۴).
گاهی انسان ارزش خویش را شناخته به آن احترام می گذارد، و گاهی نفس خود و مواهبی را که خداوند در آن قرار داده کوچک شمرده و آن را حقیر می شمارد. گاهی از خود فرار می کند و به انواع کارهای بیهوده ای که باعث دوری وی از خود می گردد، روی می آورد، به مواد مخدر و خودکشی پناه می برد. گاهی می داند که چگونه با جدیت با واقعیت مواجه شود. گاهی با خود هماهنگ است و گاهی در رابطه اش با خود دچار آشفتگی و پریشانی است. گاهی دوست دار خود است و گاهی دشمن خود، گاهی به یاد خویش است و گاهی خود را فراموش می کند. گاهی بر خویشتن مسلط است و گاهی نفس بر او غالب است، گاهی در خود فرو می رود و گاهی عکس این حالت را دارد، گاهی خود را هلاک می کند و گاهی باعث احیاء خود می شود، خداوند می فرماید: «و جز خویشتن را به هلاکت نمی افکنند» (انعام: ۲۴)
گاهی با خود صادقانه رفتار می کند و گاهی به آن خدعه می زند، خداوند می فرماید: «ببین چگونه به خود دروغ می گویند و آنچه بر می بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: ۲۴)
گاهی به خطای خویش اعتراف نموده و خود را مورد انتقاد قرار می دهد، گاهی مغالطه می کند و خطاهای خود و هواهای نفسانی را نیکو جلوه می دهد، گاهی عنان نفس را در شهوترانی رها می کند و گاهی با تمام نیرو آن را تحت سلطه خویش قرار می دهد و از حدود الهی تجاوز نمی کند. گاهی در طلب راحتی و غرق در شهوات عنان نفس را رها می کند و گاهی با تحمل زحمت و مشقت در رشد و کمال آن می کوشد. گاهی خود را بالا می برد و گاهی خود را کوچک می شمارد، گاهی به حالت از خود بیگانگی دچار می شود، گاهی با آن مانوس و در خلوت تنهائی با تامل در خود لذت می برد و از این قبیل روابط مثبت و منفی با خود. از آنجا که رابطه انسان با خود غالبا از ظرافت خاصی برخوردار است، هنگامی که این رابطه منفی است خسارت آن را درک نمی کند. گاهی انسان در تجارت مال (کم یا زیاد) ضرر می بیند اما آن را احساس می کند و درصدد جبران بر می آید، لکن گاهی به خودش زیان می رساند - که از بزرگترین نوع خسارت به شمار می آید - و این خسارت پیوسته زیاد می شود تا همه وجودش را فرا می گیرد، «قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (و العصر) و باز می فرماید: «خودباختگان کسانی اند که ایمان نمی آورند.» (انعام: ۱۲) گاهی انسان به فرد دیگری غیر از خودش ظلم می کند در این صورت آن را احساس می کند و می کوشد از طریق نیکی و عدل آن را جبران کند، لکن گاهی به خود ظلم می کند اما آن را احساس نمی کند گاهی انسان بی گناهی را از بین می برد و به بزرگی گناه خود پی می برد، و گاهی خودش را هلاک می کند اما این گناه را درک نمی کند.
خداوند می فرماید: «از بین نمی برند جز خودشان را». ضرر ناشی از رابطه منفی انسان با خود، شبیه ضرری است که از رابطه منفی وی با خداوند به او می رسد.
امروزه رابطه انسان با خود ضمن تحلیلهای روانی در دایره محدودی بررسی می شود. در حالی که اولین بار قران به این رابطه و اهمیت و ارزش آن در زندگی انسان اهتمام ورزید و انسان را به آن آگاه نمود، بررسی های روانی و انسانی تا کنون قادر به گشودن پیچیدگی این رابطه نشده اند. و قران این افق گسترده از روابط انسانی را گشود.
۱) گاهی انسان برای بدست آوردن خشنودی خداوند خودش را به خدا می فروشد «و در عوض خشنودی خداوند را بدست می آورد» و این از بهترین معاملات در زندگی انسان به حساب می آید، خداوند می فرماید: «و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است. (بقره: ۲۰۷)
۲) گاهی خود را به سفاهت می زند که این از زشت ترین نوع سبک مغزی بشمار می رود، خداوند می فرماید: «وچه کسی - جز آنکه به سبک مغزی گراید - از آیین ابراهیم روی بر می تابد؟ و ما او را در این دنیا بر گزیدیم; و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.» (بقره: ۱۳۰)
۳) گاهی به خود ظلم می کند; هر چند این مطلب عجیب به نظر می رسد لکن در زندگی انسان وجود دارد، خداوند می فرماید:
«هر کس کار بدی کند یا بر خویشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.» (نساء: ۱۱۰)
۴) گاهی بدون اینکه به خود ظلم کند با اعتدال و میانه روی رفتار می کند، خداوند می فرماید: «برخی از آنها بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو.» (فاطر; ۳۰)
۵) گاهی به خود نیکی می کند، خداوند در مورد ذریه ابراهیم و اسحاق می فرماید: «از ذریه این دو برخی نیکو کارند و برخی به روشنی بر خویش ظلم می کنند.» (صافات; ۱۱۲)
۶) گاهی خود را فراموش می کند و این از عجیب ترین حالات فراموشی است،«آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید.»(بقره: ۴۴)
7) گاهی بر خودش شهادت می دهد خداوند می فرماید: «و ایشان را برخودشان گواه ساخت.» (اعراف: ۷۲)
۸) گاهی به خود خیانت می کند و این از عجیب ترین خیانتها در زندگی انسان است، «خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی می کردید پس توبه شما را پذیرفت.» (بقره: ۱۸۷)
۹)گاهی با خودش دشمنی می کند و این از عجیب ترین دشمنی ها است. «کسانی که کافر بوده اند مورد ندا قرار می گیرند که: قطعا دشمنی خدا از دشمن شما با همدیگر سخت تر است.» (غافر: ۱۰)
۱۰) گاهی به خود نیرنگ می زند، خداوند می فرماید:
«با خدا و مؤمنان نیرنگ می بازند، ولی جز به خویشتن نیرنگ نمی زنند.» (بقره: ۹)
۱۱) گاهی خود را گمراه می کند.
«جز خودشان کسی را گمراه نمی کنند.» (آل عمران: ۶۹)
۱۲) گاهی به خود دروغ می گوید.
«ببین چگونه به خود دروغ می گویند و آنچه بر می بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: ۲۴)
۱۳) گاهی خود را هلاک می کند، «جز خویشتن را به هلاکت نمی افکنند.» (انعام: ۲۶)
۱۴) گاهی به خود زیان می رساند،
«قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (عصر).
۱۵) گاهی به خود بخل می ورزد، «پس برخی از شما بخل می ورزند، هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده.» (محمد: ۳۸) این پانزده مورد از جمله نمونه هایی است که قران درباره رابطه انسان با خود و تعامل با خویش بیان می کند.
همچنین قران بخل ورزی انسان در انفاق به غیر را از نوع بخل به خود به حساب آورد. در تحلیل این رابطه، قران مجموعه ای از موضوعات و عناوینی را بیان می کند که توضیح می دهد چگونه آنچه به تصور انسان رابطه با غیر به حساب می آید، به رابطه با خودش بر می گردد. این عناوین بطور اجمال عبارتند از: انسان آنچه را که انجام می دهد در واقع کسب می کند.
این نظریه قرانی جدید در افق فکر بشر بیان می دارد که انسان هر عملی انجام دهد در واقع آن را کسب می کند، قران در این مورد دقیق است. خداوند می فرماید: «و هر کس گناهی مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء:۱۱۱) ارتکاب و کشیدن گناه به سمت خود، در فهم عرفی، در مقابل صدور گناه، می باشد ولی قران به ما گوشزد می کند که هر گناهی از انسان صادر شود خود وی آن را مرتکب شده است. هیچ گناهی از انسان صادر نمی شود مگر اینکه انسان آن را به سمت خود می کشد و آن را انجام می دهد. خداوند می فرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه » یعنی (هر نفسی در گرو اعمالی است که انجام می دهد.) (مدثر: ۳۸)
و می فرماید «کل امری بما کسب رهین » یعنی (هر کس در گرو دستاورد خویش است.) (طور: ۲۱) پس به نظر قران هر عملی که از انسان صادر می شود، در حقیقت خود وی آن را انجام داده است. به نظر قران تمام افعال انسان کسبی است و انسان با انجام هر کاری یا مرتکب خیر می شود و یا شر، اگر کار نیک انجام دهد، حسنه و اگر کار بدی انجام دهد، سیئه کسب می کند.
اعمال انسان به خود وی بر می گردد. همانطور که انسان انجام دهنده عمل است، عمل نیز به صاحبش بر می گردد. بازگشت این دو به یک چیز است لکن با دو اسلوب مختلف و قران در آیه زیر هر دو اسلوب را با هم به کار برده می فرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها» «اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خود بد کرده اید.»
نکته حایز اهمیت این است که لام در کلمه (لانفسکم) به دلیل جمله بعد که می فرماید: «و اگر بدی کردید به خود بد کردید،» به معنی (مصلحت) نیست، چنانکه گفته می شود کلمه طیبه به نفع انسان و کلمه خبیثه بر ضرر اوست. بنابراین، معنی آیه شریفه این است که خوبی و بدی انسان به خود وی بر می گردد. اگر کار نیک انجام دهد قطعا خودش سود می برد و اگر کار بد انجام دهد قطعا ضرر آن به خود وی بر می گردد.
ای قیس ناچاری از همراهی که با تو دفن می شود، در حالی که تو مرده ای او زنده است. اگر همراهت گرامی باشد تو را گرامی می دارد و اگر پست باشد تو را وا می گذارد. برانگیخته نمی شوی مگر با او و سئوال نمی شوی مگر از او، بنابراین سعی کن آن را صالح کنی، اگر صالح باشد با آن انس دار و اگر فاسد باشد جز از او وحشت ندار، و آن همراه، عمل تو است.
در آیات فراوانی از قران بر این حقیقت قرانی تاکید و تصریح شده است که:
کارهای خوب و بدی که از انسان صادر می شود به خود وی برگشت می کند، پس اگر کار خیر باشد از آن سود می برد و اگر شر باشد به وی ضرر می رسد.
در آیات ذیل تامل کنید:
«هر کس گناهی مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء: ۱۱۱)«پس هرکه به دیده بصیرت ننگرد به سود خود او و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست.»(انعام: ۱۰۴) «هر کس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است.» (اسراء: ۱۵)
«و هرکس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گزارد.» (نمل: ۴۰)
«هر کس پاکیزگی جوید، تنها برای خود پاکیزگی می جوید.» (فاطر: ۱۸)
«هر کس هدایت شود، به سود خود او است و هر کس بیراهه رود تنها به زیان خودش گمراه می شود.» (زمر: ۴۱)
«هر که کار شایسته کند به سود خود او است و هر که کار بد کند، به زیان خود او است.» (فصلت: ۴۶)
«هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می شکند.» (فتح: ۱۰)
«پس برخی از شما بخل می ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خودبخل ورزیده.» (محمد: ۳۸)
بدیها به مصائب تبدیل می شوند.
بدیهایی که همراه با انسان باشند، در زندگی به رنجها وبدبختیها تبدیل می شوند. خداوند می فرماید: «و هر مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.» (شوری: ۳۱)
و می فرماید: «آنچه از بدی به تو می رسد از جانب خودت می باشد.» (نساء: ۷۹)
این آیات روشنگر این است که بدی ها و گناهان در زندگی افراد و امت ها به بدبختیها، رنجها و بلاها و مشکلات اقتصادی و سیاسی و همچنین به حوادث طبیعی تبدیل می شود. همانطور که گناهان و معصیتهای افراد در آخرت تبدیل به عذاب جهنم می شود.
نفس انسان عین رهنی است که نزد خداوند محفوظ و در مقابل عمل انسان در حوزه قدرت و سلطنت خداوند قرار دارد. در صورتی که ظلم یا تجاوز یا بدی کند نمی تواند از نتایج عملش فرار کند، چون نفس وی درگرو خداوند است. همانطور که قرض دهنده حق خودش را از عین مرهونه اخذ می کند، خدا نیز در صورتی که انسان عمل سوء یا ظلمی انجام دهد از نفس وی اخذ می کند.
نکته جالب این است که در این معامله رهن گذار و عین مرهونه یکی است مثل این که مجرم نزد حاکم زندان باشد، در این صورت، حاکم احتیاج به رهین دیگری ندارد. هر جریمه ای که به عهده زندانی باشد مستقیما از خود وی طلب می شود، چون خود وی در گروست.
پس هر کار خیر یاشری که از انسان سر می زند و انسان تصور می کند که گذشت زمان آن را از بین می برد، به آخرت منتقل می شود و آن را پیش روی خویش می بیند، با اینکه ممکن است کاملا آن را فراموش کرده باشد.
«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره » (زلزال)
این آیه به روشنی و با قوت اصل فوق را بیان می کند. پس ممکن نیست ذره ای از اعمال خیر و شر در این عالم از بین برود بلکه کار و عمل انسان باقی خواهد ماند. خداوند می فرماید: «و کارنامه نهاده می شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی و می گویند: «ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را بحساب آورده است و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند، و پرودگار تو به هیچ کس ستم روانمی دارد.»(کهف: ۴۹)
همان طور که مفسران می گویند کارنامه ای که خداوند به گردن ما آویخته همان اعمال ماست، و چیزی غیر از صفحه نفس ما، که اعمالمان بر آن نقش بسته، نیست. مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی درباره این آیه شریفه می گوید: این کارنامه همان روح انسان است که عمل انسان بر آن نقش بسته، همچنین بر نفس وی و اعضا و جوارحش نقش می بندد و اعضا و جوارح در روز قیامت انسان را رسوا می کنند.
۱) سؤال کننده
۲) سؤال شونده
۳) شی ء مورد سؤال
بدون شک سؤال کننده خداوند است. خود انسان سؤال شونده و شی ای مورد سؤال است.
خداوند می فرماید: کسانی که کافر بوده اند مورد ندا قرار می گیرند که: قطعا دشمنی خدا از دشمنی شما نسبت به همدیگر سخت تر است، آنگاه که بسوی ایمان فراخوانده می شدید و انکار می ورزیدید. (غافر: ۱۰)
کلمه ندا در این آیه به این مطلب اشاره دارد که از مکان دور ندا می دهند، در حالی که خداوند اصلا از اینها دور نیست (از رگ گردن به اینها نزدیکتر است) و (بین انسان و قلبش حائل است) لکن اینها از خداوند دورند. گناهان و معاصی آنها باعث دوری آنها از خداوند گردیده و مانع شنیدن کلام خداوند از نزدیک شده است. پس همانطور که شخص دور صدا را از دور می شنود، آنها نیز کلام خدا را از دور می شنوند.
زندگی انسان در این دنیا محدود می باشد، سرمایه انسان ایامی است که در این دنیا زندگی می کند. در حدیث آمده است (یا بن آدم انما انت ایامک) یعنی (ای بشر تو همین روزهای زندگی ات هستی) پس هر روز که از زندگی انسان بگذرد جزئی از او رفته است.
وقتی همه روزهای عمر یک انسان به پایان رسید، نقش وی و همه سرمایه اش در این دنیا تمام شده است. پس دنیا برای انسان میدان عمل، تجارت و تولید و آخرت مرحله برداشت و حسابرسی است.
(امروز هنگام عمل است نه حساب و فردا موقع حساب است نه عمل) (الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل) بنابراین سرمایه انسان روزهائی است که خداوند برای وی در این دنیا مقدر کرده است. اگر روزی از عمر وی بدون انجام عملی صالح بگذرد آن جزء از عمرش را به زیان سپری کرده و اگر همه عمرش به پایان رسد در حالی که عمل صالحی را انجام ندهد تمام عمرش زیان کرده و این خسران مبین است. در نتیجه اگر به خدا ایمان نیاورد و عمل صالح انجام ندهد و به صبر و حق توصیه نکند در زیان دائمی بسر می برد.
منبع:پایگاه آفتاب
ارسالي از طرف کاربر محترم :sinezan
/ج
۱) رابطه انسان با خدا
۲) رابطه انسان با خود
۳) رابطه انسان با دیگران
۴) رابطه انسان با اشیاء و افکار
این روابط جنبه مثبت و منفی دارند. رابطه انسان با خدا گاهی به بندگی، توبه، تضرغ، اخلاص، حسن ظن، شکر و یقین متصف می شود و گاهی به کفر، انکار، استکبار و سوءظن. رابطه انسان با دیگران گاهی به تندی، زورگویی، ملامت، دشمنی، جنگ، بغض، خیانت و تنفر متصف می شود و گاهی به نرمی، بخشش، آسان گیری، تسامح، خدمت، دوستی، نیکی و امانت.
رابطه انسان با اشیاء و افکار گاهی به افساد، تبذیر، تخریب و اهمال متصف می شود و گاهی به اصلاح، آبادانی، رشد و حفظ رابطه انسان با خود بعد از رابطه با خدا از مهمترین، پیچیده ترین، ظریفترین و دقیق ترین این روابط بشمار می آید. گاهی انسان نسبت به خود و ارزشهای خود جاهل است چنانکه خداوند می فرماید: ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند واز آن هراسناک شدند، و [لی] انسان آن را برداشت; راستی او ستمگری نادان بود. (احزاب;۷۲). جاهل به خود و به ارزشهای خود، ظالم به خود است و گاهی انسان از کسانی است که خداوند خودش را به آنها نشان داده و آنها را به ارزشهای خویش واقف ساخته و به آیات خود آگاه نموده است.
چنانکه خداوند می فرماید: «به زودی نشانه های خود را در افقها [ی گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است » (فصلت: / ۵۴).
گاهی انسان ارزش خویش را شناخته به آن احترام می گذارد، و گاهی نفس خود و مواهبی را که خداوند در آن قرار داده کوچک شمرده و آن را حقیر می شمارد. گاهی از خود فرار می کند و به انواع کارهای بیهوده ای که باعث دوری وی از خود می گردد، روی می آورد، به مواد مخدر و خودکشی پناه می برد. گاهی می داند که چگونه با جدیت با واقعیت مواجه شود. گاهی با خود هماهنگ است و گاهی در رابطه اش با خود دچار آشفتگی و پریشانی است. گاهی دوست دار خود است و گاهی دشمن خود، گاهی به یاد خویش است و گاهی خود را فراموش می کند. گاهی بر خویشتن مسلط است و گاهی نفس بر او غالب است، گاهی در خود فرو می رود و گاهی عکس این حالت را دارد، گاهی خود را هلاک می کند و گاهی باعث احیاء خود می شود، خداوند می فرماید: «و جز خویشتن را به هلاکت نمی افکنند» (انعام: ۲۴)
گاهی با خود صادقانه رفتار می کند و گاهی به آن خدعه می زند، خداوند می فرماید: «ببین چگونه به خود دروغ می گویند و آنچه بر می بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: ۲۴)
گاهی به خطای خویش اعتراف نموده و خود را مورد انتقاد قرار می دهد، گاهی مغالطه می کند و خطاهای خود و هواهای نفسانی را نیکو جلوه می دهد، گاهی عنان نفس را در شهوترانی رها می کند و گاهی با تمام نیرو آن را تحت سلطه خویش قرار می دهد و از حدود الهی تجاوز نمی کند. گاهی در طلب راحتی و غرق در شهوات عنان نفس را رها می کند و گاهی با تحمل زحمت و مشقت در رشد و کمال آن می کوشد. گاهی خود را بالا می برد و گاهی خود را کوچک می شمارد، گاهی به حالت از خود بیگانگی دچار می شود، گاهی با آن مانوس و در خلوت تنهائی با تامل در خود لذت می برد و از این قبیل روابط مثبت و منفی با خود. از آنجا که رابطه انسان با خود غالبا از ظرافت خاصی برخوردار است، هنگامی که این رابطه منفی است خسارت آن را درک نمی کند. گاهی انسان در تجارت مال (کم یا زیاد) ضرر می بیند اما آن را احساس می کند و درصدد جبران بر می آید، لکن گاهی به خودش زیان می رساند - که از بزرگترین نوع خسارت به شمار می آید - و این خسارت پیوسته زیاد می شود تا همه وجودش را فرا می گیرد، «قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (و العصر) و باز می فرماید: «خودباختگان کسانی اند که ایمان نمی آورند.» (انعام: ۱۲) گاهی انسان به فرد دیگری غیر از خودش ظلم می کند در این صورت آن را احساس می کند و می کوشد از طریق نیکی و عدل آن را جبران کند، لکن گاهی به خود ظلم می کند اما آن را احساس نمی کند گاهی انسان بی گناهی را از بین می برد و به بزرگی گناه خود پی می برد، و گاهی خودش را هلاک می کند اما این گناه را درک نمی کند.
خداوند می فرماید: «از بین نمی برند جز خودشان را». ضرر ناشی از رابطه منفی انسان با خود، شبیه ضرری است که از رابطه منفی وی با خداوند به او می رسد.
امروزه رابطه انسان با خود ضمن تحلیلهای روانی در دایره محدودی بررسی می شود. در حالی که اولین بار قران به این رابطه و اهمیت و ارزش آن در زندگی انسان اهتمام ورزید و انسان را به آن آگاه نمود، بررسی های روانی و انسانی تا کنون قادر به گشودن پیچیدگی این رابطه نشده اند. و قران این افق گسترده از روابط انسانی را گشود.
● نمونه هایی از رابطه انسان با خود در قران
۱) گاهی انسان برای بدست آوردن خشنودی خداوند خودش را به خدا می فروشد «و در عوض خشنودی خداوند را بدست می آورد» و این از بهترین معاملات در زندگی انسان به حساب می آید، خداوند می فرماید: «و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است. (بقره: ۲۰۷)
۲) گاهی خود را به سفاهت می زند که این از زشت ترین نوع سبک مغزی بشمار می رود، خداوند می فرماید: «وچه کسی - جز آنکه به سبک مغزی گراید - از آیین ابراهیم روی بر می تابد؟ و ما او را در این دنیا بر گزیدیم; و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.» (بقره: ۱۳۰)
۳) گاهی به خود ظلم می کند; هر چند این مطلب عجیب به نظر می رسد لکن در زندگی انسان وجود دارد، خداوند می فرماید:
«هر کس کار بدی کند یا بر خویشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.» (نساء: ۱۱۰)
۴) گاهی بدون اینکه به خود ظلم کند با اعتدال و میانه روی رفتار می کند، خداوند می فرماید: «برخی از آنها بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو.» (فاطر; ۳۰)
۵) گاهی به خود نیکی می کند، خداوند در مورد ذریه ابراهیم و اسحاق می فرماید: «از ذریه این دو برخی نیکو کارند و برخی به روشنی بر خویش ظلم می کنند.» (صافات; ۱۱۲)
۶) گاهی خود را فراموش می کند و این از عجیب ترین حالات فراموشی است،«آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید.»(بقره: ۴۴)
7) گاهی بر خودش شهادت می دهد خداوند می فرماید: «و ایشان را برخودشان گواه ساخت.» (اعراف: ۷۲)
۸) گاهی به خود خیانت می کند و این از عجیب ترین خیانتها در زندگی انسان است، «خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی می کردید پس توبه شما را پذیرفت.» (بقره: ۱۸۷)
۹)گاهی با خودش دشمنی می کند و این از عجیب ترین دشمنی ها است. «کسانی که کافر بوده اند مورد ندا قرار می گیرند که: قطعا دشمنی خدا از دشمن شما با همدیگر سخت تر است.» (غافر: ۱۰)
۱۰) گاهی به خود نیرنگ می زند، خداوند می فرماید:
«با خدا و مؤمنان نیرنگ می بازند، ولی جز به خویشتن نیرنگ نمی زنند.» (بقره: ۹)
۱۱) گاهی خود را گمراه می کند.
«جز خودشان کسی را گمراه نمی کنند.» (آل عمران: ۶۹)
۱۲) گاهی به خود دروغ می گوید.
«ببین چگونه به خود دروغ می گویند و آنچه بر می بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: ۲۴)
۱۳) گاهی خود را هلاک می کند، «جز خویشتن را به هلاکت نمی افکنند.» (انعام: ۲۶)
۱۴) گاهی به خود زیان می رساند،
«قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (عصر).
۱۵) گاهی به خود بخل می ورزد، «پس برخی از شما بخل می ورزند، هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده.» (محمد: ۳۸) این پانزده مورد از جمله نمونه هایی است که قران درباره رابطه انسان با خود و تعامل با خویش بیان می کند.
● تحلیل رابطه
همچنین قران بخل ورزی انسان در انفاق به غیر را از نوع بخل به خود به حساب آورد. در تحلیل این رابطه، قران مجموعه ای از موضوعات و عناوینی را بیان می کند که توضیح می دهد چگونه آنچه به تصور انسان رابطه با غیر به حساب می آید، به رابطه با خودش بر می گردد. این عناوین بطور اجمال عبارتند از: انسان آنچه را که انجام می دهد در واقع کسب می کند.
این نظریه قرانی جدید در افق فکر بشر بیان می دارد که انسان هر عملی انجام دهد در واقع آن را کسب می کند، قران در این مورد دقیق است. خداوند می فرماید: «و هر کس گناهی مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء:۱۱۱) ارتکاب و کشیدن گناه به سمت خود، در فهم عرفی، در مقابل صدور گناه، می باشد ولی قران به ما گوشزد می کند که هر گناهی از انسان صادر شود خود وی آن را مرتکب شده است. هیچ گناهی از انسان صادر نمی شود مگر اینکه انسان آن را به سمت خود می کشد و آن را انجام می دهد. خداوند می فرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه » یعنی (هر نفسی در گرو اعمالی است که انجام می دهد.) (مدثر: ۳۸)
و می فرماید «کل امری بما کسب رهین » یعنی (هر کس در گرو دستاورد خویش است.) (طور: ۲۱) پس به نظر قران هر عملی که از انسان صادر می شود، در حقیقت خود وی آن را انجام داده است. به نظر قران تمام افعال انسان کسبی است و انسان با انجام هر کاری یا مرتکب خیر می شود و یا شر، اگر کار نیک انجام دهد، حسنه و اگر کار بدی انجام دهد، سیئه کسب می کند.
اعمال انسان به خود وی بر می گردد. همانطور که انسان انجام دهنده عمل است، عمل نیز به صاحبش بر می گردد. بازگشت این دو به یک چیز است لکن با دو اسلوب مختلف و قران در آیه زیر هر دو اسلوب را با هم به کار برده می فرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها» «اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خود بد کرده اید.»
نکته حایز اهمیت این است که لام در کلمه (لانفسکم) به دلیل جمله بعد که می فرماید: «و اگر بدی کردید به خود بد کردید،» به معنی (مصلحت) نیست، چنانکه گفته می شود کلمه طیبه به نفع انسان و کلمه خبیثه بر ضرر اوست. بنابراین، معنی آیه شریفه این است که خوبی و بدی انسان به خود وی بر می گردد. اگر کار نیک انجام دهد قطعا خودش سود می برد و اگر کار بد انجام دهد قطعا ضرر آن به خود وی بر می گردد.
● روایت قیس بن عاصم
ای قیس ناچاری از همراهی که با تو دفن می شود، در حالی که تو مرده ای او زنده است. اگر همراهت گرامی باشد تو را گرامی می دارد و اگر پست باشد تو را وا می گذارد. برانگیخته نمی شوی مگر با او و سئوال نمی شوی مگر از او، بنابراین سعی کن آن را صالح کنی، اگر صالح باشد با آن انس دار و اگر فاسد باشد جز از او وحشت ندار، و آن همراه، عمل تو است.
در آیات فراوانی از قران بر این حقیقت قرانی تاکید و تصریح شده است که:
کارهای خوب و بدی که از انسان صادر می شود به خود وی برگشت می کند، پس اگر کار خیر باشد از آن سود می برد و اگر شر باشد به وی ضرر می رسد.
در آیات ذیل تامل کنید:
«هر کس گناهی مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده.» (نساء: ۱۱۱)«پس هرکه به دیده بصیرت ننگرد به سود خود او و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست.»(انعام: ۱۰۴) «هر کس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است.» (اسراء: ۱۵)
«و هرکس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گزارد.» (نمل: ۴۰)
«هر کس پاکیزگی جوید، تنها برای خود پاکیزگی می جوید.» (فاطر: ۱۸)
«هر کس هدایت شود، به سود خود او است و هر کس بیراهه رود تنها به زیان خودش گمراه می شود.» (زمر: ۴۱)
«هر که کار شایسته کند به سود خود او است و هر که کار بد کند، به زیان خود او است.» (فصلت: ۴۶)
«هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می شکند.» (فتح: ۱۰)
«پس برخی از شما بخل می ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خودبخل ورزیده.» (محمد: ۳۸)
بدیها به مصائب تبدیل می شوند.
بدیهایی که همراه با انسان باشند، در زندگی به رنجها وبدبختیها تبدیل می شوند. خداوند می فرماید: «و هر مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.» (شوری: ۳۱)
و می فرماید: «آنچه از بدی به تو می رسد از جانب خودت می باشد.» (نساء: ۷۹)
این آیات روشنگر این است که بدی ها و گناهان در زندگی افراد و امت ها به بدبختیها، رنجها و بلاها و مشکلات اقتصادی و سیاسی و همچنین به حوادث طبیعی تبدیل می شود. همانطور که گناهان و معصیتهای افراد در آخرت تبدیل به عذاب جهنم می شود.
● نفس در گرو عمل است
نفس انسان عین رهنی است که نزد خداوند محفوظ و در مقابل عمل انسان در حوزه قدرت و سلطنت خداوند قرار دارد. در صورتی که ظلم یا تجاوز یا بدی کند نمی تواند از نتایج عملش فرار کند، چون نفس وی درگرو خداوند است. همانطور که قرض دهنده حق خودش را از عین مرهونه اخذ می کند، خدا نیز در صورتی که انسان عمل سوء یا ظلمی انجام دهد از نفس وی اخذ می کند.
نکته جالب این است که در این معامله رهن گذار و عین مرهونه یکی است مثل این که مجرم نزد حاکم زندان باشد، در این صورت، حاکم احتیاج به رهین دیگری ندارد. هر جریمه ای که به عهده زندانی باشد مستقیما از خود وی طلب می شود، چون خود وی در گروست.
● اصل بقاء عمل
پس هر کار خیر یاشری که از انسان سر می زند و انسان تصور می کند که گذشت زمان آن را از بین می برد، به آخرت منتقل می شود و آن را پیش روی خویش می بیند، با اینکه ممکن است کاملا آن را فراموش کرده باشد.
«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره » (زلزال)
این آیه به روشنی و با قوت اصل فوق را بیان می کند. پس ممکن نیست ذره ای از اعمال خیر و شر در این عالم از بین برود بلکه کار و عمل انسان باقی خواهد ماند. خداوند می فرماید: «و کارنامه نهاده می شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی و می گویند: «ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را بحساب آورده است و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند، و پرودگار تو به هیچ کس ستم روانمی دارد.»(کهف: ۴۹)
● نقش عمل بر صفحه نفس
همان طور که مفسران می گویند کارنامه ای که خداوند به گردن ما آویخته همان اعمال ماست، و چیزی غیر از صفحه نفس ما، که اعمالمان بر آن نقش بسته، نیست. مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی درباره این آیه شریفه می گوید: این کارنامه همان روح انسان است که عمل انسان بر آن نقش بسته، همچنین بر نفس وی و اعضا و جوارحش نقش می بندد و اعضا و جوارح در روز قیامت انسان را رسوا می کنند.
● شهادت انسان نسبت به خود
● مسؤلیت انسان نسبت به خود
۱) سؤال کننده
۲) سؤال شونده
۳) شی ء مورد سؤال
بدون شک سؤال کننده خداوند است. خود انسان سؤال شونده و شی ای مورد سؤال است.
● انسان حسابرس خویش است
● دشمنی انسان نسبت به خود
خداوند می فرماید: کسانی که کافر بوده اند مورد ندا قرار می گیرند که: قطعا دشمنی خدا از دشمنی شما نسبت به همدیگر سخت تر است، آنگاه که بسوی ایمان فراخوانده می شدید و انکار می ورزیدید. (غافر: ۱۰)
کلمه ندا در این آیه به این مطلب اشاره دارد که از مکان دور ندا می دهند، در حالی که خداوند اصلا از اینها دور نیست (از رگ گردن به اینها نزدیکتر است) و (بین انسان و قلبش حائل است) لکن اینها از خداوند دورند. گناهان و معاصی آنها باعث دوری آنها از خداوند گردیده و مانع شنیدن کلام خداوند از نزدیک شده است. پس همانطور که شخص دور صدا را از دور می شنود، آنها نیز کلام خدا را از دور می شنوند.
خلاصه و نتیجه
● زیان نفس
زندگی انسان در این دنیا محدود می باشد، سرمایه انسان ایامی است که در این دنیا زندگی می کند. در حدیث آمده است (یا بن آدم انما انت ایامک) یعنی (ای بشر تو همین روزهای زندگی ات هستی) پس هر روز که از زندگی انسان بگذرد جزئی از او رفته است.
وقتی همه روزهای عمر یک انسان به پایان رسید، نقش وی و همه سرمایه اش در این دنیا تمام شده است. پس دنیا برای انسان میدان عمل، تجارت و تولید و آخرت مرحله برداشت و حسابرسی است.
(امروز هنگام عمل است نه حساب و فردا موقع حساب است نه عمل) (الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل) بنابراین سرمایه انسان روزهائی است که خداوند برای وی در این دنیا مقدر کرده است. اگر روزی از عمر وی بدون انجام عملی صالح بگذرد آن جزء از عمرش را به زیان سپری کرده و اگر همه عمرش به پایان رسد در حالی که عمل صالحی را انجام ندهد تمام عمرش زیان کرده و این خسران مبین است. در نتیجه اگر به خدا ایمان نیاورد و عمل صالح انجام ندهد و به صبر و حق توصیه نکند در زیان دائمی بسر می برد.
منبع:پایگاه آفتاب
ارسالي از طرف کاربر محترم :sinezan
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}